اقای سید علی اکبر کوثری از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدالله الحسین علیه السلام- و روضه خوان امام خمینی در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم شام عاشورا شب شام غریبان امام حسین خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
^^^^^*^^^^^ پشت چراغ قرمز ایستاده بودم متنفربودم از این پنجاه ثانیه هایی که مجبوری برخلاف میلت وایسی به عابرایی نگاه میکردم که بعضیاشون بیخیال رد میشدن وبعضیاشون اونقدر تو فکرن که اصن سرشونو بالا نمیارن ببینن کجان نزدیک عید بود باانگشتام روی فرمون ضرب گرفته بودمو آهنگ بوی عیدی بوی گل رو زمزمه میکردم برخلاف خیلیا که حالا از روی عادت یا هر چیزه دیگه ای همیشه نزدیک به عید شروع میکنن به گفتن اینکه بوی عید میادو بوی سبزیو سمنو،من اصلا همچین احساسی نداشتم من نه بوی عیدی به مشامم میخورد نه بوی سبزی وسمنو تنها بویی که من میفهمیدم بوی فقر وتزلزل طبقاتی بود جدیدا توی جامعه ما کسایی عیدو کامل جشن میگیرنو بوی عید رو میفهمن که به قول معروف یه جیب پر داشته باشن کسایی که بدون توجه به آدمای بی بضاعت اطرافش خرید میکنه و هیچ شرمندگی در مقابل خودشو خانوادش نداره،چرا؟؟چون پول داره،کاغذای ارزشمندی که الان حرف اولو میزنن تو هر شرایطی بلاخره چراغ سبز شد،حرکت کردم،صدای بوق ماشینای عقبی رو مخم بود مثه اینکه بدجور عجله داشتن ازآینه بغل به ماشین مدل بالایی نگاه کردم که مدام چراغ میداد که برم کنار قیافش داد میزد شوره عیدو داره بازم چرا؟ چون پول داره،بهش راه دادم که بره اونم بایه تک بوق از کنارم رد شد کناره جاده پارک کردم وبه دست فروشایی نگاه کردم که ده برابره پولی که در میارن به عابرا التماس میکنن که یه چیزی ازشون بخرن،اوناهم بعضیاشون از سره دلسوزی یا نیاز یا...ازشون میخرن اوناهم از ذوق خودشون تخفیف میدنو باکلی تشکرو مبارک باشه مشتریشونو راهی میکنن مگه نزدیک عید نیس؟؟ پس واسه چی اینا تکاپو نمیکنن وسایل عیدشونو بخرن؟ چرا اینا مثه اون مایه دارا آجیل وشیرینی نمیخرن واقعا گاهی اوقات به توازن دنیا شک میکنم،توعدالت دنیا حق فقیرا ومظلوما هرروز نزول پیدامیکنه وحق مالدارا سعود چون تو این ترازو پوله که حقو مشخص میکنه نه مظلومیت وانسان دوستی
****►◄►◄**** بوی عیدی بوی توپ ،بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو بوی یاس جا نماز ترمه ی مادربزرگ با اینا زمستونو سر می کنم بازم بوی عید میاد خونه تکونی ..خرید..دید و بازدید..عید دیدنی امسال خیلی سال سختی بود وضعیت اقتصادی برا اکثریت جامعه در حد افتضاح بود قصد ندارم عیش تونو تِیش کنم اما یه چیزی خیلیها هستن که امسال نمیتونن حتی یه جعبه شیرینی برا عید بخرن یادمون باشه خرید هامون،جشن هامون ،مهمونیهامون،خلاصه بگم سال تحویلونو طوری برگزار کنیم که حسرتی به دل کسی نزاره..دل کسی نسوزه ..... نمیگم جشن نگیرید..نخرید..مهمونی ندید نه بخدا هرکاری بخواید کنید حق دارید حرفم اینه مراعات کنیم اگه نمیتونیم کمکی به بی بضاعتی کنیم اشکال نداره اما حواسمون رو جمع کنیم شاید یکی از دیدن عید گرفتنای ما آه بکشه حول حالنا الی احسن الحال *@@*******@@*
سال نهم ک بودیم (اول دبیرستان قدیم ) چون تو مدرسه ناهار میخوردیم ؛ مدرسمون هم یخچال داشت ، هم گرمگن برا گرم کرن غذا داخل سالن ، هم دو سه تا ازین رگال های لباس گذاشته بودن ک بچه ها لباساشونو آویزون کنن ما برداشتیم ب تعداده تمام یخچالها و گرمکنهای تو مدرسه ی تابلو درست کردیم و روش نوشتیم دیوار مهربانی بعد مثله دوران انقلاب ک یواشکی تو کوچه خیابونا اعلامیه میچسبوندن ماهم اون تابلو هارو میچسبوندیم رو وسایل طوری شده بود که بچه ها از ترسه اینکه ی وقت غذاهاشون بذاران تو گرمکن و بعدش یکی بیاد برش داره اصن غذاهاشونو تو گرم کن نمیذاشتن و همونجور سرد میخوردن و بعدش دل درد میگرفتن حتی یه بار من داشتم غذای یکیو برمیداشتم ک بخورم بدبخت التماس میکرد نخورمش میگفت بخدا خودم گشنمه منم میگفتم ک میخواستی نذاریش تو یخچال مهربانی حالا ک گذاشتی پس میتونم بخورمش هیچی دیگه جاتون خالی میگشتیم غذاهای توپ گیر میاوردیم و میخوردیم اون بنده خداها هم فکر میکردن دارن کاره خیر میکنن و به چنتا بچه گرسنه ی بی بضاعت غذا میدن @~@~@~@~@~@
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در آلمان دور انداختن هرگونه بطري شيشه اي و پلاستيكي كار كاملا عجيبي محسوب ميشود در آن كشور به علت اهميت مسئله بازيافت شما مي توانيد با برگرداندن بطري ها به هر سوپر ماركتي بخشي از پولي كه در ازاي خريد محصول داده بوديد را پس بگيريد اما در كنار اين قانون فرهنگ زيباتري شكل گرفته كه معمولا مردم بطري هاشون را در كنار سطل آشغال ها ميگذارند تا بى بضاعتها با برگرداندن آنها به سوپر ماركت پول خورد و خوراكشان را در بياورند *malos* دمشون گرم به این میگن کار درست *malos*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم